تی نیوز

ساخت وبلاگ

 

 

تی نیوز...ادامه مطلب
ما را در سایت تی نیوز دنبال می کنید

برچسب : عکس طنز,تصاویر طنز, نویسنده : رسول tenews بازدید : 336 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1391 ساعت: 16:08

این روزها جای خالی ” تـو ” را با عروسکی پر می کنم

همانند توست مرا ” دوست ندارد ”

احساس ندارد !

اما هر چه هست ” دل شـکـســتـن ” بلد نیست

::

::

داستان از آنجا شروع شد که تو اسمه تمام هرزگی هایت را آزادی گذاشتی . . .

و من از آنجا بی غیرت شدم که فکر میکردم به تمدن رسیده ام !

::

::

تقصیر خودمونه …

بعضی ها عددی نبودند و ما آنها را به توان رساندیم !

::

::

وقتـــــی به عقب بر میگردی ؛

متوجه میشی که جــــــای بعضیا ،

الان که تو زندگیت خالــــــی نیست هیـــــچ …

اون موقعشم زیـــــــــــادی بوده … !!!

::

::

آنان که “عوض” شدنشان بعید است، “عوضی” شدنشان قطعی است… شک نکن !

بقیه در ادامه مطلب...  

تی نیوز...ادامه مطلب
ما را در سایت تی نیوز دنبال می کنید

برچسب : اس ام اس,عاشقانه,طنز, نویسنده : رسول tenews بازدید : 306 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1391 ساعت: 16:04

چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها ,, افراد زیادی اونجا نبودن , 3نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا 60-70 سالشون بود ,,

ما غذا مون رو سفارش داده بودیم که یه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران یه چند دقیقه ای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد , البته من با اینکه بهش نزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم , بگذریم شروع کرد با صدای بلند صحبت کردن و ... 

تی نیوز...ادامه مطلب
ما را در سایت تی نیوز دنبال می کنید

برچسب : داستان,داستانک, نویسنده : رسول tenews بازدید : 300 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1391 ساعت: 15:58

بعد از خوردن غذا بیل گیتس 5 دلار به عنوان انعام به پیش خدمت دادپیشخدمت ناراحت شد

بیل گیتس متوجه ناراحتی پیشخدمت شد و سوال کرد : چه اتفاقی افتاده؟

پیشخدمت : من متعجب شدم .... 

تی نیوز...ادامه مطلب
ما را در سایت تی نیوز دنبال می کنید

برچسب : داستان,داستانک, نویسنده : رسول tenews بازدید : 320 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1391 ساعت: 15:57

مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد.
یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.

در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت... 

تی نیوز...ادامه مطلب
ما را در سایت تی نیوز دنبال می کنید

برچسب : داستان,داستانک, نویسنده : رسول tenews بازدید : 297 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1391 ساعت: 15:56

معلم کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد - پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد
می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟
هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
معلم گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر
آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟
حالا پسرها می گویند : تمیزه !
معلم جواب داد : .... 

تی نیوز...ادامه مطلب
ما را در سایت تی نیوز دنبال می کنید

برچسب : داستان,داستانک, نویسنده : رسول tenews بازدید : 295 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1391 ساعت: 15:55

در باغی چشمه‌ای‌بود و دیوارهای بلند گرداگرد آن باغ، تشنه‌ای دردمند بالای دیوار با حسرت به آب نگاه می‌کرد. ناگهان خشتی از دیوار کند و در چشمه افکند. صدای آب مثل صدای یار شیرین و زیبا به گوشش آمد. آب در نظرش شراب بود. مرد آنقدر از صدای آب لذت می‌برد که تند تند خشت‌ها را می‌کند و در آب می‌افکند.
آب فریاد زد: های، چرا خشت می‌زنی؟ از این خشت زدن بر من چه فایده‌ای می‌بری؟... 

تی نیوز...ادامه مطلب
ما را در سایت تی نیوز دنبال می کنید

برچسب : داستان,داستانک, نویسنده : رسول tenews بازدید : 337 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1391 ساعت: 15:54

تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار پول می گذاره. ولی دو تا شرط داره.
یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی، وگرنه هر چی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول رو به حساب دیگه ای منتقل کنی. هر روز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه.
شرط بعدی اینه که بانک می تونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟
او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا ... 

تی نیوز...ادامه مطلب
ما را در سایت تی نیوز دنبال می کنید

برچسب : داستان,داستانک, نویسنده : رسول tenews بازدید : 331 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1391 ساعت: 15:51

نجار، یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد . آخر هفته بود و تصمیم گرفت دوستی را برای صرف نوشیدنی به خانه اش دعوت کند.موقعی که نجار و دوستش به خانه رسیدند.قبل از ورود ، نجار چند دقیقه در سکوت جلو درختی در باغچه ایستاد .....

تی نیوز...ادامه مطلب
ما را در سایت تی نیوز دنبال می کنید

برچسب : داستان,داستانک, نویسنده : رسول tenews بازدید : 279 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1391 ساعت: 15:47